معنی نویسنده نروژی

حل جدول

نویسنده نروژی

ایبسن

کنوت هامسون

تورمد هاوگن


نویسنده مشهور نروژی

تورمد هاوگن


نویسنده معروف نروژی

کنوت هامسون


شاعر و نویسنده نروژی

هنری کایبسن


نقاش نروژی

ادوارد مونش

مونک


ریاضیدان نروژی

نیلس هنریک آبل


ریاضی‌دان نروژی

لی


درام‌نویس نروژی

ایبسن


نقاش اکسپرسیونیست نروژی

ادوارد مونش

فارسی به عربی

نروژی

نرویجی

لغت نامه دهخدا

نویسنده

نویسنده. [ن ِ س َ دَ / دِ] (نف) آنکه نوشتن تواند. (یادداشت مؤلف). که سواد نوشتن دارد:
سدیگر هر آن کس که داننده بود
نویسنده و چیزخواننده بود.
فردوسی.
نویسنده را دست گویا بود
گل دانش از دلش بویا بود.
اسدی.
|| منشی. مترسل. دبیر. (یادداشت مؤلف). که پیشه ٔ او ترسل و انشاء مکاتیب است:
نویسنده ای خواست از بارگاه
به قیصر یکی نامه فرمود شاه.
فردوسی.
سوم روز بزم روان ساختند
نویسنده را پیش بنشاختند.
فردوسی.
نویسنده را پیش بنشاندند
ز هر در فراوان سخن راندند.
فردوسی.
احتیاط باید کرد نویسندگان را در هر چه نویسند که از گفتار باز توان ایستاد و... (تاریخ بیهقی ص 686). || نگارنده. که نوشته و کتابت کرده است. که چیزی را نوشته است. مؤلف. کاتب. راقم: مبارک باد بر نویسنده و خواننده. (نوروزنامه).
چه دانند مردم که در جامه کیست
نویسنده داند که در نامه چیست.
سعدی.
|| روزنامه نگار. جریده نگار. که به شغل نویسندگی پردازد. که کارش نگارش مقاله و داستان در جراید و مجلات است. || محاسب. (ناظم الاطباء).

تعبیر خواب

نویسنده

اگر چیزی نوشت و نویسنده بود، دلیل که به حیله مال از مردم بستاند. - حضرت دانیال

معادل ابجد

نویسنده نروژی

1451

پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.
اشتراک گذاری